جدول جو
جدول جو

معنی چشم گرداندن - جستجوی لغت در جدول جو

چشم گرداندن
خیره نگریستن، با نگاه تند و خشمآلود به کسی نظر کردن
تصویری از چشم گرداندن
تصویر چشم گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
چشم گرداندن
(شُ شُ دَ)
خیره نگریستن. بقهر و غضب کسی یا چیزی را نگاه کردن. بخشم در کسی نگریستن. چشم غره رفتن
لغت نامه دهخدا
چشم گرداندن
خیره نگریستن، بقهر و غضب نگاه کردن
تصویری از چشم گرداندن
تصویر چشم گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ گُ لَ کَ دَ)
چرخ گردانیدن. گردانیدن چرخ. چرخاندن هر نوع چرخ و دستگاهی که حرکت دوری کند. به گردش آوردن چرخ هایی از قبیل چرخ پنبه ریسی و چرخ چاه و غیره:
یا چو مردان چرخ گردان زیر پای همت آر
یا زن آسا چرخ گردان، چند ازین نر ماده ای.
(از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(چُ خَ خوَرْ / خُرْ دَ)
دژم کردن. اندوهگین کردن. اندوهناک ساختن، خشمگین کردن:
مگردان به ما بر دژم روزگار
چو آمد درخت بزرگی به بار.
فردوسی.
و رجوع به دژم کردن شود
لغت نامه دهخدا
(جِ کَ دَ)
نام تغییر دادن. (از آنندراج). نام عوض کردن. رجوع به نام تغییر دادن شود:
ترسد که نام و ننگ به زشتی بدل کند
یوسف به دور حسن تو گردانده نام را.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
چشم چهار کردن. چشم پنگان کردن. رجوع به چشم و چشم درنده و چشم دریده شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زَدَ)
کنایه از اکتساب فیض دیدار کردن و دیدن چیز مرغوب و تماشا کردن آن را. (آنندراج) :
چون چشم از چراندن چشم است رزق ما
نی همچو دیگران بشکم زنده ایم ما.
صائب (از آنندراج).
، به نظر ریبه در زنی دیدن. رجوع به چشم چرانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم گردانیدن
تصویر چشم گردانیدن
خیره نگریستن، بقهر و غضب نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم دراندن
تصویر چشم دراندن
چشم چهار کردن دریده شدن چشم، بیحیایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم چراندن
تصویر چشم چراندن
دیدن چیز مرغوب و تماشا کردن آنرا
فرهنگ لغت هوشیار