چرخ گردانیدن. گردانیدن چرخ. چرخاندن هر نوع چرخ و دستگاهی که حرکت دوری کند. به گردش آوردن چرخ هایی از قبیل چرخ پنبه ریسی و چرخ چاه و غیره: یا چو مردان چرخ گردان زیر پای همت آر یا زن آسا چرخ گردان، چند ازین نر ماده ای. (از صحاح الفرس)
چرخ گردانیدن. گردانیدن چرخ. چرخاندن هر نوع چرخ و دستگاهی که حرکت دوری کند. به گردش آوردن چرخ هایی از قبیل چرخ پنبه ریسی و چرخ چاه و غیره: یا چو مردان چرخ گردان زیر پای همت آر یا زن آسا چرخ گردان، چند ازین نر ماده ای. (از صحاح الفرس)
نام تغییر دادن. (از آنندراج). نام عوض کردن. رجوع به نام تغییر دادن شود: ترسد که نام و ننگ به زشتی بدل کند یوسف به دور حسن تو گردانده نام را. سنجر کاشی (از آنندراج)
نام تغییر دادن. (از آنندراج). نام عوض کردن. رجوع به نام تغییر دادن شود: ترسد که نام و ننگ به زشتی بدل کند یوسف به دور حسن تو گردانده نام را. سنجر کاشی (از آنندراج)
کنایه از اکتساب فیض دیدار کردن و دیدن چیز مرغوب و تماشا کردن آن را. (آنندراج) : چون چشم از چراندن چشم است رزق ما نی همچو دیگران بشکم زنده ایم ما. صائب (از آنندراج). ، به نظر ریبه در زنی دیدن. رجوع به چشم چرانی شود
کنایه از اکتساب فیض دیدار کردن و دیدن چیز مرغوب و تماشا کردن آن را. (آنندراج) : چون چشم از چراندن چشم است رزق ما نی همچو دیگران بشکم زنده ایم ما. صائب (از آنندراج). ، به نظر ریبه در زنی دیدن. رجوع به چشم چرانی شود